هرگز نمیشد باورم این برف پیری برسرم
سنگین نشیند چنین من بودم و دل بود ومی
آواز من آوای نی هر گوشه میزد طنین
....................
اکنون منم حیران ز عمر رفته سرگردان
ای خدای من
....................
با این تن خسته هزاران ناله بنشسته
در صدای من
....................
ای عشق نافرجام من رفتی کجا؟ ای آرزوی خام من رفتی کجا؟
آن دوره آشفتگیهای تو کو؟ ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟
تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر که دل خسته من درآمد از سینه بدر
تو سبکبالی و من اسیر بشکسته پرم تو پراز شوری و من زعالمی خسته ترم
تو بخوان، تو بخوان، به گوش اهل جهان که خبر، شود از، شتاب این کاروان
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی ,
علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی ,
محلی-منطقه ای ,
,
:: بازدید از این مطلب : 975
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2