نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

غروبا میون هفته برسر قبر یه عاشق

یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق

بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار

اشک میریزه ازدو چشمش مثل بارون وقت دیدار

زیر لب با گریه میگه: مهربونم بی وفایی

رفتی ونیستی بدونی چه جگرسوزه جدایی

آخه من تورومی خواستم اون نجیب خوب وپاک

اون صدای مهربون *نه سکوت سرد خاک

تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود

دیدنت حتی یه لحظه*راه حل مشکلم بود

توکه ریشه کردی با من*توی خاک بی قراری

توکه گفتی با جدایی  هیچ میونه ای نداری

پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی

توعزیزترینی امایه رفیق نیمه راهی

داغ رفتنت عزیزم خط کشیدروبودن من

رفتی ودیگه چه فایده ناله وضجه وشیون

توسفرکردی به خورشید*رفتی اونور دقایق

منوجاگذاشتی اینجا بادلی خسته وعاشق

نمی خوام بی تو بمونم*بی تو زندگی حرومه

توکه پیش من نباشی*همه چی برام تمومه

 عاشق خسته وتنهاسرگذاشت روخاک نمناک

گفت جگرگوشه ی عشقودادمش دست توای خاک

نزاری تنها بمونه همدم چشم سیاش باش

شونه کن موهاشوآروم* شبا قصه گوبراش باش

وغروب  با اون غرورش نتونست دووم بیاره

پاکشید ازآسمون وجاشودادبه یک ستاره

اون جوون داغ دیده بادلی شکسته ازغم

بوسه زد روخاک یارودورشدآهسته وکم کم

ولی چندقدم که دورشددوباره گریه روسرداد

روشوبرگردوندو دادزد

به خدانمیری از یاد



 




:: بازدید از این مطلب : 1384
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 تير 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: